صفحه اول درباره ما اخبار اقتصادی  آموزشی گالری ناریان در جهان یاد یاران تماس با ما  نقشه سایت
 

شهید منصور صابری

                                                                                                              

تمام آرزوی مادر در دیدن دامادی فرزندش خلاصه می شد. در این اواخر اصرار های مادر برای ازدواج پسرش به نهایت رسیده بود.

                                                                                                             

                                                                         آلبوم عکسهای شهید منصور

شهید منصور صابری در سال 1344 در تهران متولد شد. دوران من کودکی اش را در همان محل سپری کرد. در سال1360 به عضویت جهاد سازندگی درآمد. درهنگام جنگ تحمیلی یک بار مجروح شد ولی اجازه نداد خانواده اش اطلاع پیدا کنند.

در جبهه به کار امداد رسانی مشغول بود و در نهایت در سال 1365 بر اثر اصابت ترکش گلوله به ندای حق لبیک گفت و پیکر پاکش بعد از پنج ماه به زادگاهش باز گشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

نام: منصور

نام خانوادگی: صابری

تاریخ تولد: 26 اسفند 1344

محل تولد: تهران

تاریخ شهادت: 25 دی 1365

) محل شهادت: شلمچه )عملیات کربلای 5

منصور صابری در اسفندماه 1344 در خانواده ای مذهبی درشهرتهران چشم به عالم خاکی گشود و با تولّدش قلب خانواده را خوشحال نمود؛ تولد نوزاد پسر و شیرین زبانی اش بر شادی و سرور خانواده افزود. منصور کم کم بهارهای زنگی اش را پشت سرگذاشت تا اینکه در سن هفت سالگی راهی مدرسه و کلاس درس شد امّا تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ناتمام گذاشت و استعدادهایش را در امورفنی و تخصصی بکار گرفت.

وی در سال 1360 به عضویت جهاد سازندگی در آمد و در رشته ی سیم کشی اتومبیل مشغول به کار شد. برخوردصمیمی و رفتار اسلامی و کارهای متواضعانه و بی آلایش منصور در محیط کار بر همه مشهود بود و مسئولیت پذیری و جدیّت و تلاش جهادگرانه اش باعث شد که به عضویت شورای تصادفات دفتر مرکزی درآید.

فعالیت های دیگرش در محیط بیرون از جهاد مسئولیت روابط عمومی مسجد امام حسین )ع(، عضویت در واحد فرهنگی حسینیه خامس آل عبا )ع(، جلسات معارفه ، دعای کمیل ، توسل ونماز جمعه را جهت

بارور شدن رشد فکری اش انتخاب کرده بود، امّا همه اینها روح بزرگ وی را راضی و آرام نمی کرد و همواره خود را مدیون اسلام می دانست.

وی در سال 61 از طریق جهاد به جبهه میانی اسلام آباد و پادگان ابوذر اعزام شد و خیلی از گمشده های خود را درجبهه پیدا کرد؛ تمایل زیادی داشت که در جمع دوستان بسیجی به عنوان رزمنده حضور داشته باشد.

ایشان در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 9 -8 -1- 4 و حدود 5 ماه نیز در مناطق غرب کشور شرکت داشتند. سرانجام در سال 65 برحسب وظیفه و مسئولیت به جبهه رفت و پس از 2ماه خدمت به عنوان تک تیرانداز،آر پی جی زن وامدادگر در عملیات کربلای 5 جان شیفته و شیدایی را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم معشوق نمود وپیکر پاک و مطهرش در کنار نخلستانهای شلمچه بر جای ماند.

یادش گرامی و راه و طریق حقش پر رهروباد.

 


وصیت نامه شهید منصور صابری

بسم اله الرحمن الرحیم

يَا أَي هَُّا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تَِارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ت ؤُْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَُِاهِدُونَ فِ سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيٌْ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ

تَ عْلَمُونَ

با سلام به حضرت مهدی )عج( منجی عالم بشریت با سلام به نائب بر حقش امام خمینی و سلام به خانواده شهدا و امت شهید پرور سلام به شما دوستان وآشنایان و فامیل ها، امیدوارم که شما امت حزب اله همیشه در خط امام بوده وباشید و دعا به جان امام را فراموش نکنید که امید همه خانواده شهداست، درحال حاضر از خانواده شهید می پرسید چرا زیاد ناراحت نیستید و چطورصبر می کنید می گویند اگر پسر ما رفت امام را داریم پس باید تا آنجا که میتوانیم امام را دعا کنیم، ای مادر من با تو درد دل بسیار دارم ولی خلاصه بگویم در کودکی و نوجوانی خیلی شما را اذیت کردم ولی ای مادر بزرگواری کن و این بنده حقیر را ببخش ، ای مادر تو می خواستی من ازدواج کنم و حال به آرزوی خود رسیدی و می بینی با چه چیزی ازدواج کردم با شهادت، ای  مادر بگو آیا ازدواجی بهتر از این در کجای دنیا دیده ای ، ای مادر از تو می خواهم رسالت زینب گونه خود را حفظ کنی، ای مادر من فقط یک امانت دردست شما بودم که خداوند مرا به شما داد و سپس امانت خود را پس گرفت چه خوب شد که فرزند خود را با قبولی به خدا هدیه کردی، ای مادرما که در محرم به سینه ی خود میزنیم و اسلام حسین را می خوانیم و می گوییم که حسین جان کجا هستی تورا یاری کنم حال فرزند ایشان امام عزیزمان آمده باید ایشان را یاری کنیم نه اینکه خدای ناکرده با سستی مانند اهل بی وفای کوفه امام را تنها بگذاریم ؛ مادر میدانم عاطفه مادری در شما وجود  دارد نمی گویم گریه نکن چون امام فرموده این گریه ها ما را به اینجا کشانده ولی ای مادر تا آنجا که امکان دارد به مادران دیگر دلداری بده و صبر وبردباری را در این مورد پیشه کن شما وقتی باید گریه کنی که تمام فرزندانت شهید شده اند و دیگرفرزندی نداری در راه خدا هدیه کنی؛ از شما پدرم می خواهم همچون امام حسین )ع( که فرزندانش را کشتند و همچون امام عزیزمان خمینی کبیر که با شنیدن خبر شهادت فرزند عالیقدرش خدا را شکر کردند، امیدوارم وقتی خبر شهادت فرزندت را می آورند رو به قبله کنید و خدا را بسیار شکر کنید که این فرزند حقیر شما را قبول کرده است.

ای پدر من می دانم که چقدر گنهکارم ولی امیدوارم همچنان که در قرآن آمده که خداوند کریم و رحمن و رحیم است ای پدر امیدوارم شما نیز فرزند حقیرخود را ببخشی تا بتوانم به خداوند بگویم پدر و مادرم از من راضی بودند .

ای برادرانم مسعود و سلمان من تعدادی کتاب و نوار دارم اگر مورد استفاده شما قرار می گیرد استفاده کنید و در غیر اینصورت آنها را به کتابخانه جهاد سازندگی بدهید که بی استفاده نماند ، ای برادرانم امیدوارم این بنده حقیر وبرادر کوچک خود را ببخشید چون آنقدر گناه دارم که نمی توانم جواب شما راهم بدهم ، پدرم و مادرم هم اکنون که وصیت نامه ام را می نویسم دنیا را دربرابر خود تیره و تار و بی مقدار می بینم .ای خدا مرا ببخش که دیر تورا درک کردم، ای خدا مرا ببخش که دیر توانستم به حسابم برسم ؛ ای پدر و مادر و برادران و خواهرانم ، فامیل ها ، دوستان وآشنایانم به حساب خود برسیم قبل از اینکه به حسابمان رسیدگی کنند، ای پدر ومادرم میدانید بهترین لحظات عمر من کی بود؟ زمانی که مهیای عملیات می شدیم، وقت رفتن به عملیات به گناهان خود پی می بردم و از ناراحتی برادران را در آغوش می گرفتم و گریه می کردم، و از خدا طلب آمرزش می کردم وشیرینی سرب داغ دشمن را بر سر و سینه خود با جان و دل می خریدم وقتی در دعاها شرکت می کردم از خدا می خواستم که مرگ مرا ختم به شهادت کند البته وقتی که من لایقش باشم و نیز خدا خودش بخواهد.

مقداری صحبت می خواستم با شما آشنایان و فامیل ها و دوستانم بکنم مقداری به فکر قیامت باشیم و فکر کنیم هر قدر طاقت آتش را داریم گناه کنیم ، باید روز محشر را به تشبیه کنیم به بچه ای که در مدرسه نمره بالا گرفته است چقدر خوشحال به بالا و پایین می پرد که ای همه بدانید و بیایید کارنامه ام را نگاه کنید من قبول شده ام شاگرد اول شدم فردای قیامت نامه عمل مؤمن را به دست راستش می دهند او با یک سروری فریاد می زند ای دوستان و ای آشنایان من بیایید ببینید نامه عمل مرا و بخوانید نمازها و روزه ها و انفاقهای مرا، نگاه کنید من خودم در دنیا به فکر امروز و حساب امروز بودم و چنین شخصی در خوشبختی و زندگی آسوده جاودانی بهشت بزرگ خواهد بود ولی آن بچه که مردود شده باشد در کوچه و خیابان آهسته آهسته سر به زیر افکنده و با حال نزار رو به خانه می رود و از گفتن نتیجه کار خود طفره می رود و از نشان دادن کارنامه خود وحشت زده است و می گوید ای کاش نامه عملم رابه دستم نداده بودند ای کاش نفهمیده بودم که حسابم به کجا کشیده شده است .

پدر و مادر و برادران و خواهرانم ، دوستان و آشنایان من از همه شما راضی هستم و امیدوارم که شما نیز از این بنده حقیر و ناتوان راضی بوده باشید که گناهانم کمتر باشد در آخر وصیت نامه ام خواستم بگویم که تا زنده هستید وخون در رگهای شما وجود دارد پیرو خط امام باشید و سخنان ایشان را گوش کرده و عمل کنید تا آنجا که امکان دارد نماز جمعه را فراموش نکنید ، بالاتراز همه دعا به جان امام را فراموش نکنید.

قال علی )ع(: فزت و رب الکعبه , به خدای کعبه رستگار شدم.

ما شهدا را از دست نداده ایم بلکه آنان را بدست آورده ایم ما نیز روزی به دست خواهیم آمد که شهید بشویم. )شهید مظلوم بهشتی(وصیتنامه شهید منصور صابری.

 


زندگی نامه شهید منصور صابری

شهید منصور صابری در سال 1344 در دامن پر مهر و محبت پدر و مادری مومن ، متعهد و مسجدی چشم به جهان گشود . پدرش آقای حاج گل آقا ،مردی صالح و خیر اندیش و از بانیان هیأت خامس آل عبای ناریانی های مقیم مرکز، و مادرش بانوئی با عفت و متدینه و لایق که منصور را با تربیت دینی و اخلاقی پرورش دادند . او دوران کودکی را در تهران و طالقان سپری نمود وتحصیلاتش را در تهران به انجام رساند.

منصور که نوجوانی باهوش و آگاه بود دوران شکوفائی انقلاب اسلامی در مراسمات سیاسی و مذهبی شرکت فعال داشت . او در مسجد و هیات حضور مستمر و مسئولانه داشت و همینطور در راهپیمایی های انقلابی وجودش می درخشید.

روح لطیف و با استعدادش با فرصت انقلاب اسلامی جلا و تلألؤی دیگر یافته بود و خلق و خوی پسندیده اش صد چندان شده بود . او در مدرسه ی انقلاب آن چنان کمال و ترقی یافت که شهادت را برای خود بالاترین ازدواجِ ممکن تلقی می کرد  و با آغاز جنگ تحمیلی مدرسه دیگری را در مسیر زندگیش دید که می توانست او را به کمالات نهائی برساند لذا نامش را در فهرست مجاهدان اسلام ثبت نمود و پس از مدتها تلاش و مبارزه در راه اسلام ،در تاریخ 1365 در منطقه شلمچه در عملیات کربلای 5 ، تنش رنگ جان گرفت و جانش به جانان واصل گشت و پیکر مطهرش در تاریخ 1377 به تهران آورده شد و در مزار شهیدان بهشت زهرا به خاک سپرده شد .

به بزم یار توان رفت ، با پر خونین                اگر زدنیی و عقبی گذر توانی کرد. 

نکاتی از وصیت نامه شهید منصور صابری

1-  سلام بر تمام دوستان و آشنایان و فامیلها، امیدوارم که شما امت حزب الله همیشه در خط امام بوده باشید ... که امید همه خانواده های شهداست.

2-  ای مادر، من با شهادت ازدواج کردم؛ آیا ازدواجی بهتر از این در دنیا دیدید؟

3-  ای مادر از تو می خواهم رسالت زینب گونه خود را حفظ کنید.

4-  ای مادر چه خوب شد که فرزند خود را با قبولی به خدا هدیه کردید.

5-  ما که در ایام محرم به سینه خود می زنیم و می گوئیم حسین جان کجائی تا یاریت بکنیم حال فرزند ایشان، امام عزیزمان آمده است باید ایشان را یاری کنیم.

6-  مادرم شما باید موقعی گریه کنی که تمام فرزندانت شهید شده باشند و دیگر فرزندی نداشته باشید که در راه خدا هدیه کنید.

7-  از شما پدرم می خواهم ... وقتی خبر شهادت فرزندتان را آوردند، رو به قبله کنید و خدا را بسیار شکر کنید که فرزند حقیر شما را قبول کرده است.

8-  اکنون که این وصیت نامه را می نویسم دنیا را در برابر خود بی مقدار می بینم.

9-  بهترین لحظات عمر من زمانی بود که مهیای عملیات می شدیم و شیرینی سرب داغ دشمن را بر سر و سینه خود با جان و دل می خریدم و از خدا می خواستم که مرگ مرا شهادت قرار دهد.

10- در آخر وصیت نامه ام خواستم بگویم که تا زنده هستید و خون در رگهای شما وجود دارد پیرو خط امام باشید.

       11- تا آنجا که امکان دارد نماز جمعه را فراموش نکنید.

برگرفته از : یادنامه شهدای ناریان

 

 

  © 2006 www.naryan.com | Taleghan, Naryan | SMS: 3000722001892

صفحه اولاخبارآموزشیاقتصادی |گالری |ناریان درجهانیادیارانتماس با مادرباره مانقشه سایت