صفحه اول درباره ما اخبار اقتصادی  آموزشی گالری ناریان در جهان یاد یاران تماس با ما  نقشه سایت
 

زندگی نامه

((خاطره‏ى شهدا را بايد در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت.)) (مقام معظم رهبری)

یـــاران چــه غریبانـه رفتنــــد ازاین خانــه

هــم سوخته شمــع ما هم ســوخته پروانــه

 

مختصری از زندگینامه ی بسیجی سرفراز شهید حسین صابری (فرزند کربلایی امامقلی) :

حتماً می دانید حسین عزیز متولد سال 1349 می باشد و تنها شانزده بهار زندگی خود را سپری نمود او در یک خانواده روستایی و مذهبی دیده به جهان گشود و آخرین فرزند خانواده نیز بود .

شهید حسین تا پایان عمر خود در ناریان زندگی می کرد و ضمن ادامه تحصیل یار و مددکار پدر و مادر بود .

هرچند که این شهید عزیز سن و سواد زیادی نداشت ، لیکن فردی متدین و با هوش  و با زکاوتی بود که هوش و زکاوت این جوان عزیز را در کارها و وحتی در وصیت نامه وی مشاهده می کنید که در زیر به سه مـــورد آن اشاره می شود :

-  زمانی که برادر بزرگتر شهید بعد از عملیات مهران به وی می گوید حالا که ما سه برادر در این عملیات بودیم و بازهم اگر لازم شد مجدداً ما دو نفر به جبهه می رویم ولی شما بمانید و کمک به پدر و مادر کنید ، در پاسـخ با تعجب می گوید : من از شما توقع نداشتم که بهترین ها را برای خودتان بخواهید و به من پیشنهاد ادامه زندگی را بدهید و من از رفتن به جبهه محروم شوم .

-  این شهید عزیز اعلام می کند حالا که جبهه احتیاج به کمک مالی دارد دوچرخه مرا بفروشید و پولش را برای خرج در جبهه جنگ بفرستید ، در حالیکه تنها سرمایه این جوان دوچرخه مستعمل بود .

- در بین اقوام و بستگان خانواده چند نفری بودند که نسبت به نماز خواندن ضعف داشتند ، این شهید بزرگوار برای هرکدام جانماز تهیه کرده و وصیت نمود که بعد از شهادت به دست آن عزیزان برسد .

بله شهید عزیز ما نه دانشگاه رفته بود و نه حوزه و تنها دو مرتبه از روستا به شهر آمده بود که آنهم برای رفتن به جبهه جنگ و شرکت در عملیات مهران و والفجر هشت بود .

حسین عزیز در تاریخ 1365/10/19با بالهای خونین و عاشقانه به سوی معبود پرواز نمود و پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده در داغ دوری این گرامی سربلند گریستند و می گریند و امیدواریم در قیامت شفیع ما باشد .

خداوندا تو را به خون این عزیزان قسم می دهیم عاقبت ما را ختم به خیر  بفرما و مرگ ما را نیز شهادت در راه خود قرار بده . 

خانواده شهید حسین صابری

(رمضان صابری) 


 

زندگی نامه شهید حسین صابری فرزندکربلائی امامقلی

شهید حسین صابری فرزند جناب کربلائی امامقلی صابری در روستای ناریان به سال1349 در یک خانوادة پاک و ارادتمند به اهل بیت عصمت و طهارت دیده به جهان گشود. پدر این شهید از ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت و از معتمدین روستا و مورد احترام همه اهالی می باشند. این نوجوان پاک سرشت دوران تحصیلی خود را در روستای ناریان گذراند. او طفلی مظلوم و با محبت و دوست داشتنی بود و تربیت دینی و خانوادگی او را نوجوانی معتقد به مبانی اسلام و فرامین خداوند بار آورده بود. او از خیل فدائیان امام خمینی رهبر کبیر و شیفته انقلاب اسلامی بود که در ابتدای نوجوانی غیرت دینی اش او را به طرف جبهه های نبرد حق علیه باطل سوق داده و برگ زرین دیگری بر تاریخ فداکاری روستای ناریان افزود. او همان شهیدی است که بخشی از وصیت نامه او در نماز جمعه تهران توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی مطرح شد که دوچرخه مرا بفروشید و پول آن را به جبهه بدهید. آری خون پاک چنین قربانیانی است که دوام انقلاب را تضمین می کند و بالاخره در تاریخ 1365/10/19 در جبهه منادی رفیق اعلی را اجابت نمود و با سر افرازی سر در دامن حورالعین نهاد.

نکاتی از وصیت نامه شهید حسین صابری

1- مردم مسلمان ناریان فرزندانتان را از رفتن به جبهه ها ممانعت نکنید تا جای شهدا را پر کنند. ثواب شهیدان از ثواب خدمتگزاران به اسلام بیشتر است.

2- ثمره شهادت علاوه بر پیروزی بر دشمن مسئله احیاء حماسه نیز می باشد. اگر شهیدان نبودند این همه حماسه کی بوجود می آمد.

3- اگرچه هسته مرکزی شهادت ابا عبدالله حسین (ع) است اما اصحاب آن حضرت نیز به نوبه خود به نهضت عاشورا جلال و شکوه دیگری بخشیدند.

4- از کربلای امام حسین (ع) درس بیاموزید و از تاریخ کربلای حسین (ع) روحیه بگیرید و به حرکت درآئید.

5- برادران (خطاب مردم روستا) ما باید جان خود را در راه خدا و حفظ دین اسلام و ناموس وشرافت انسانی بدهیم.

6- خواهش من از مردم شهید پرور این است که یاور اسلام باشند.

7- انشاءالله اسلام پیروز می شود و راه کربلا باز می شود.

8- از همه کسانی که احیاناً از ناحیه من آسیبی دیده است طلب حلالیت می کنم.

9- پدر و مادر عزیزم اگر شهید شدم برای من ناله و شیون نکنید که دشمن اسلام شاد می شود.

10- خواهرانم وقتی که شهید شدم کنار مزارم حسین، حسین بگوئید و امام و رزمندگان را دعا کنید.

11- پدر و مادرم دوچرخة مرا بفروشید و پولش را به جبهه بدهید.

12- پدرم اگر خواستید برایم خرج بدهید به یاد شهدای گمنام و شهید عنایت الله باشد. از شما می خواهم برای امام امت و رزمندگان اسلام دعا فرمائید.

برگرفته از : کتاب یادواره شهدای ناریان

  © 2006 www.naryan.com | Taleghan, Naryan | SMS: 3000722001892

صفحه اولاخبارآموزشیاقتصادی |گالری |ناریان درجهانیادیارانتماس با مادرباره مانقشه سایت