صفحه اول درباره ما اخبار اقتصادی  آموزشی گالری ناریان در جهان یاد یاران تماس با ما  نقشه سایت
 

شهید مهدی صابری

                                                                                                   

خدایا همه زندگی ام را به میدان می فرستم . خدایا ... این اسماعیل من است که به پایت قربانی می کنم.

این دل نوشته هایی است که پدر شهید مهدی صابری در روز وداع با فرزندش بر زبان جاری ساخت .

شهید مهدی صابری درسال1349 در تهران به دنیا آمد. دوران کودکی اش را درمحله سیزده متری حاجیان گذراند. اول دبیرستان بود و پنج سال ازجنگ می گذشت و اکنون زمانی فرا رسیده بود که مهدی باید تصمیم می گرفت . خود در محکمه درونش بر این باور بود که باید کاری کند .

یک روز به بهانه داشتن طرح به پایگاه مقداد رفت وبدون اطلاع والدین برای رفتن به جبهه ثبت نام کرد. در تاریخ 25 آبان مجروح شد و پس از مداوا مجددا به جبهه رفت . تا اینکه در تاریخ 1365/11/11 در منطقه شلمچه با اصابت ترکش گلوله توپ به ندای (ارجعی الی ربک) پروردگارش لبیک گفت .

پیکر شهید پس از دوازده سال به زادگاهش بازگشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

(یادش گرامی باد...)

 

                                            مروری بر زندگی شهید مهدی صابری

شهید مهدی صابری در تاریخ 1349 در یک خانواده اصیل و مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود و دوران کودکی را تحت تربیت و اشراف پدری دلسوز و متدین و مادری لایق و عفیفه گذراند و به همراه تحصیل در دوره راهنمائی و متوسطه فعالیت های دینی و سیاسی خویش را نیز از یاد نبرد. او در برنامه های مذهبی و هنری در هیأت خامس آل عبای ناریانی های مقیم مرکز فعالیتهای چشمگیری داشت و همینطور در راهپیمائی های انقلابی و در نماز جماعت و دعاهای کمیل و غیره به صورت فعال شرکت می نمود و قبل از انقلاب با جذب در انجمن اسلامی که آن روز کانون فعالیت های دینی به حساب می آمد، قدمهای ابتدائی را برای حضور در عرصه های بزرگتر تجربه می کرد و بعد از انقلاب در پایگاه مسجد به پاسداری از حریم انقلاب می پرداخت.

او جوانی مؤدب و پر تلاش و متواضع و صبور بود و نماز و روزه و رعایت تقوایش برای او پیام آور آینده ای درخشان بود.

شهید مهدی در تاریخ 1364/1/26 به جبهه اعزام شد و پس از 4 ماه رزم و پیکار در راه خدا در عملیات کربلای 1 (آزاد سازی مهران) از ناحیه کتف و راست بدنش جراحت برداشت و پس از مداوا در تاریخ 1368/5/28 مجدداً به جبهه عازم گشت و در کربلای 5 ، بار دیگر مجروح شد، ولی این بار حاضر به مراجعت جهت مداوا نشد و پس از مداوا در همان مناطق، با اصرار فراوان خود را به خط مقدم در منطقه شلمچه رساند و در سپیده دم پنجشنبه 1365/11/9در حین درگیری با مزدوران بعثی سپیده اصلی زندگی اش دمید و به ندای - ارجعی الی ربک- لبیک عاشقانه گفت و به آرزوی خود که آرزوی اولیاء خداست، نائل آمد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

                    در قبلة عشق رو به او باید کرد                  با خون گلوی خود وضو باید کرد

                   در لحظه دیدار وصال رخ دوست                سجاده ی نور، جستجو باید کرد

نکاتی از وصیت نامه شهید مهدی صابری

1-  صبر و استقامت در سختیها و مشکلات، مخلصان را از ناخالصان جدا می سازد.

2-   خداوند بندگان مخلصش را در موقعیتهای حساس به سوی خود می خواند و به آنها شربت شهادت می دهد.

3- چه سهل است برای جهادگران در راه خدا این معامله (جانبازی و شهادت)

4-  از خداوند متعال خواستارم که شهد شهادت را هرچه زودتر به کام این بنده گنهکارش برساند.

5-         پدر بزرگوارم ... خدا را شاکر باشید از اینکه دریچه رحماتش را به روی خانواده ما باز نموده ... که شما یک قربانی به خدا داده اید.

6-    مادر گرامیم ... و استقامت و صبر را همچون زینب (س) پیشه کن و اگر خواستی سر مزار من گریه کنی برای امام حسین (ع) گریه کن.

7-    با استقامت مشت محکمی بر دهان استعمار جهانخوار بزنید.

8-   برادر عزیزم، شما انشاءالله دنباله رو راه من باشید و سعی کنید نگذارید اسلحه من به زمین بیفتد.

9-   خواهرانم، شما نیز با حفظ حجاب با استعمار جهانخوار مبارزه نمایید. زیرا حجاب شما کوبنده تر از خون شهیدان است.

10- دوستان و آشنایان من را حلال کنید ... حمایت کردن از امام (ره) را هیچ وقت فراموش ننمایید. و از اینکه خداوند لطف کرده و این نعمت را به ملت ما عطا کرده شکرگزار باشید.

11-  ای برادران نسل آینده انقلاب، شما عموماً نعمات انقلاب هستید ... شما امیدهای آینده اسلامید ... نکند راهی را که باید بروید نیمه کاره رها سازید و در کثافات این دنیا غرق شوید... حسادت ، احساس خود بزرگ بینی ، علاقه به پشت میز نشینی و تنبلی و کاهلی و خیلی چیزهای دیگر حب دنیاست .

12-  اگر دیگران به شما ظلم کردند شما خود عامل ظلم نباشید.

13-   ثمره ی عمر شما بابت چیزی باشد که با ثمره ی خون شهدا برابری می کند.

14-   شما ئید (برادران نسل آینده) که می توانید انقلاب را، اسلام را حفظ کنید و همین شمائید که اگر آلوده شوید همه چیز را بر باد می دهید.

15-  به همه ی امور زندگی نظم دهید که موفقیت در این است.

16-     در ساخت و بافت شخصیت خود کوشا باشید.

17-  همه چیزتان حتی جسمتان را بخدا بسپارید که سراسر زندگی جنگ است، و همه جا میدان نبرد است.

18-   هر جا سدی جلوی گناه باشیم آنجا جبهه ی جنگ است.

19-    محبت الهی و رأفت و رحمت را با قصاوت و شقاوت که حاصل اعمال زشت است عوض نکنید.

20-     از خوبی های یکدیگر استفاده کنید و عیوب یکدیگررا بپوشانید.

21- با دوستان خود طوری رفتار کنید که هرگاه چند روزی شما را ندیدند احساس دلتنگی کنند و هر گاه شما را دیدند به یاد خدا بیفتند. یعنی کاری کنید که وجودتان ذکر شود.

22-  باید با پدر و مادر همچون کسی که تمام عمر خود مدیون آنها هستید برخورد و رفتار نمایید، که رضای آنها رضای خدا و غضب آنها غضب خداست.

23- قلب خود را جایگاه محبت خدا و دوستان خدا قرار دهید، تا شیاطین در آن نفوذ نکنند.

24-  همیشه در زندگی اهداف والائی را دنبال کنید و از خدا مدد بجوئید و به او توکل کنید.

25-  تا بحال هرچه کرده ایم کم بود بیشتر از اینها کار و ایثار لازم است.

چند نکته از نامة این شهید به خانواده

1- مادرم، اینجا (جبهه) شور و شوق دیگری دارد که من خودم را در آن گمشده احساس می کنم ... اینجا صحبت از ایثار جان است.

2-  رفقایم اینقدر ساده این جانی را که خیلی ها را گرفتار دنیا کرده است به خدائی می فروشند که جداً بخشنده و مهربان است. در مقابلش از خدا عاشقانه دیدار روی مهدی (عج) و امام حسین و کربلا و بهشت را می طلبند.

3- مادرم با اهداء برادرتان (شهید حسین صاری دائی شهید مهدی) به اسلام (البته او مال اسلام بود) پیش خانم زینب (س) رو سفید هستید.

این شهید سرافراز در مزار شهدای بهشت زهرا (س) با تشییع امت حزب الله در قطعه 27 آرمید. روحش شاد باد.

خاطره ای از پدر شهید مهدی، (آقا علی صابری)

مهدی در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل بود که مدرسه را ترک گفته و به پایگاه مقداد و از آنجا هم به دانشگاه صنعتی شریف جهت اعزام به جبهه روانه گشت. من به او گفتم: الان که برادرت در جبهه است شما برگردید و بعد از بازگشت برادر بروید. او به من گفت: اگر الان آدم ربایی شما را بگیرد و بخواهد به اسیری ببردو همسایه ما شاهد این صحنه باشد و عکس العملی از خود نشان ندهد،آیا شما ناراحت نمی شوید؟ گفتم چرا. گفت: الان همین وضع برای کشور ما پیش آمده و از ما توقع دفاع دارد و شما با شهید عنایت الله رفاقت دیرینه داشتید.آیا می توانید پسرش عباس را ببینید و سکوت کنید؟پس به من اجازه رفتن بدهید.

برگرفته از : کتاب یادواره شهدای ناریان

 

 

  © 2006 www.naryan.com | Taleghan, Naryan | SMS: 3000722001892

صفحه اولاخبارآموزشیاقتصادی |گالری |ناریان درجهانیادیارانتماس با مادرباره مانقشه سایت