صفحه اول درباره ما اخبار اقتصادی  آموزشی گالری ناریان در جهان یاد یاران تماس با ما  نقشه سایت
 

شهید علی اصغر صابری

                                                                                                                          

 

تازه از مسجد برگشته بود که نگاهش با نگاه مادر یک شهید تلاقی کرد. بارها شده بودکه خودش را از نگاه مادران شهید پنهان می کرد. چیزی در دلش فرو می ریخت . اما هنوز نوبت پر کشیدن علی اصغر نبود که یاران به نوبت می رفتند .

شهید علی اصغر صابری در سال 1344 در ناریان متولد شد . مدتی را در یک کارگاه بافندگی مشغول به کار شد .

در زمان جنگ از طریق بسیج ناریان به جبهه اعزام شد و  در کردستان مشغول به خدمت شد . شهید علی اصغر صابری یک بار در منطقه هویزه مجروح شد اما این ماجرا را خانواده بعد از شهادتش متوجه شدند تا اینکه در سال 1362/12/1 بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ در منطقه فاو به فیض عظیم شهادت نائل آمد و در کنار سایر دوستانش در زادگاه خود به خاک سپرده شد .

( یادش گرامی باد...)

 


زندگی نامه شهید علی اصغر صابری

شهید علی اصغر صابری در سال 1344 در روستای ناریان طالقان در دامن خانواده ای چشم به جهان گشود که کار و تلاش شالوده و اساس آن بود.

پدرش کربلایی رستم مردی ساده زیست و خداپرست و زحمتکش به همراه مادر این شهید، خانواده ای مذهبی ، با صفا و صمیمی را تشکیل می دادند که تمام سعی آن ها مصروف پرورش فرزندانی صالح و سالم بود.

علی اصغر که کودکی با نشاط و مهربان بود و در آغوش مهر و محبت و صفا بزرگ می شد از همان کودکی نشان می داد که برای خانواده مایه ی امید و تکیه گاه قابل اعتمادی خواهد شد و می تواند به زودی تلاش های پدر و مادر را جبران نماید . او در سن 6 سالگی برای فراگیری قرائت قرآن و احکام شرعی به مکتب خانه رفت و یک سال تحت تعلیم و تربیت استاد، مرحوم آقا میرزا باقر سلطانی قرار گرفت و آموختنی های لازم را در این مکتب فرا گرفت . سپس وارد مدرسه ابتدائی شد و هم زمان با تحصیل در کار کشاورزی و دامداری با پدر همکاری کرد.

سپس در سن 12 سالگی عازم تهران شد و در یک کارگاه تولیدی مشغول به کار گشت و در بین همکارانش به حسن اخلاق و امانت مشهور بود و مخصوصاً صاحب کارگاه به او اعتماد زیادی داشت . او در این ایام به امورات دینی بسیار توجه می کرد و از نماز ، روزه و قرائت قرآن غافل نمی شد.

شهید علی اصغر در ایام شکوفائی انقلاب اسلامی به همراه مردم به پا خاسته ایران در مجامع دینی و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت . پس از چندی در منطقه کلاکِ کرج ساکن گشت و در همین ایام در تأسیس و برپائی ساختمان پایگاه مقاومت بسیج، بسیار تلاش نمود به گونه ای که گفته می شد برپائی بسیج در کلاک مرهون زحمات این شهید و شهید نجف شریف کاظمی است.

او در دوران جنگ تحمیلی ابتدا برای رزمندگان اسلام لباس های گرم می بافت و به جبهه می فرستاد تا اینکه مرغ دلش آرام نگرفت و خود در سال 1361 عازم جبهه شد و حدود سه ماه از حضورش می گذشت که برای گذراندن دوره خدمت سربازی جذب سپاه پاسداران شد و حدود 23 ماه از خدمتش می گذشت که در روزهای آخر خدمت، در منطقه عملیاتی فاو مجروح شد . ترکشهای راکت های هواپیماهای عراقی از ناحیه گوش و پا،  جراحت سنگینی بر این شهید وارد کرد که پس از 24 ساعت در تاریخ 1364/12/1 به لقاء حضرت دوست نائل آمد و روح بی قرارش در جوار حضرت حق آرام و قرار گرفت.

  هر که از تن  بگذرد  جانش  دهند                        هر که جان درباخت جانانش دهند

 هر که بی سامان شود در راه دوست                       در   دیار  دوست  سامانش  دهند

برادر شهید می گوید: آخرین بار که به جبهه می رفت ، بیشترین توصیه اش مربوط به خدمت به والدین بود . و در حالی که چند قدمی از منزل دور شده بود برگشت و گفت : راستی من یک امانتی منزل خاله دارم بعد از یک ماه برو و آن امانتی را بگیر و ببر طالقان . وقتی که رفت پس از ده روز به شهادت رسید و من به یاد آن امانتی افتادم و به خانه خاله رفتم دیدم چیزی جز وصیت نامه شهید نبود.

***

گفتم کجا؟   گفتا به خون.  گفتم چرا؟  گفتا جنون.  گفتم که کی؟  گفتا کنون.  گفتم مرو،   خندید و رفت. 

نکاتی از وصیت نامه شهید علی اصغر صابری

تاریخ تنظیم وصیت نامه 1364/1/20

1-  پدر و مادرم ، من غم سنگین شما را درک می کنم اما هزاران جان فدای این دین و آئین الهی باد. چه کنم که اسلام و قرآن در خطر بوده است.

2-  پیامبر خدا (ص) در لحظات آخر عمرشان فرمودند: من بین شما دو امانت می گذارم و من هم تا آنجائی که در توان داشتم تکلیف خود را (در حفظ این دو یادگار) انجام داده ام از خداوند بزرگ می خواهم از این بندة حقیرش قبول کند.

3-  پدر و مادرم ، من تنها آرزویم این بوده که خداوند آخر کارم را شهادت در راه خودش قرار دهد.

4-  شما هم خدا را شکر کنید که توانستید فرزندی را در دامن خود پرورش دهید و بعد هم در راه اسلام و قرآن بدهید.

5-  در آن دنیا دست به دامن سالار شهیدان حسین (ع) می زنم تا از شما شفاعت کند.

6-  نمازهایتان را به جماعت بخوانید چون ما هرچه داریم از همین نماز جماعتهاست و ترس ابرقدرتها از همین مساجد است.

7- آیا در چنین موقعی درست است که ما به فکر زندگی راحت باشیم و هر روز چندین تن از جوانان وطن در خاک و خون بغلطند.

8- زمان ما زمان دفاع از اسلام، قرآن، خاک و ناموس می باشد.

9- پدر جان مقداری پول در بانک دارم آنها را گرفتید مبلغ 5 هزار تومان آن را به عنوان کمک به جبهه ها بدهید.

برگرفته از: یادنامه شهدای ناریان

 

 

  © 2006 www.naryan.com | Taleghan, Naryan | SMS: 3000722001892

صفحه اولاخبارآموزشیاقتصادی |گالری |ناریان درجهانیادیارانتماس با مادرباره مانقشه سایت