صفحه اول درباره ما اخبار اقتصادی  آموزشی گالری ناریان در جهان یاد یاران تماس با ما  نقشه سایت
 

شهید حسن ترابیان

                                                                                              

 وقت آن رسیده بود که برای رفتن به خدمت سربازی آماده شود. در آن شرایط جنگ ، پدرش بسیار نگران بود اما شهید بسیار امیدوار و قاطع برای رفتن به خدمت سربازی اقدام کرد. شهید حسن ترابیان در سال 1341 در روستای ناریان به دنیا آمد . دوران کودکی اش را در همان جا سپری کرد و  بعد برای امرار معاش خانواده به کار پرداخت.

در هنگام جنگ تحمیلی 3ماه آموزشی خود را در کرمان گذراند . مدت زمان حضور شهید در جبهه 21 ماه بود . در آخرین روزهای دوره خدمت سربازی اش در سن 21سالگی در منطقه حاج عمران بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید و در زادگاهش ناریان به خاک سپرده شد.                     (یادش گرامی باد...)


زندگی نامه شهید حسن ترابیان

شهید حسن ترابیان فرزند کربلایی حسین مردی زحمتکش، پرتلاش و قانع و مادرش فاطمه صغری بانویی لایق ، مهربان و باعفت در سال 1345 در روستای ناریان طالقان چشم به جهان گشود. آن پدر و مادر با سعی فراوان کانون خانواده را برای رشد و به ثمر رسیدن فرزندانی لایق و مفید آماده کرده و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند. شهید حسن که کودکی زیرک و چالاک بود از همان آغاز طفولیت در کنار پدر و مادرش همدم و یاوری امیدآفرین برای خانواده بود. او در کار کشاورزی و دامپروری بازوی پرتوانی برای خانواده پرتلاشش بود. این فرزند برومند در آن فضای کار و تلاش چنان تربیت شده بود که آمادگی لازم را برای حضوری جوانمردانه و دلیرانه در صحنه های هر پیکاری را داشت. او از همان دوران کودکی از طریق خانواده و مدرسه و علمای روستا در جریان نهضت انقلابی مردم شریف ایران به رهبری امام مجاهدان زمان ، خمینی کبیر قرار گرفت و از ظلم ، بیداد و نامردمی های رژیم منحرف و ضد اسلامی سابق رنجیده خاطر بود. لذا با حضور در راهپیمایی های انقلابی که در روستا تشکیل می شد، خود را به سیل خروشان امت اسلام خواه و انقلابی متصل نمود و پس از شروع جنگ تحمیلی، این نوجوان دلاور تصمیم به حضور در میادین مردآزمای جبهه های پیکار حق علیه باطل گرفت. خانواده به ویژه مادرش با احساس این معنا که او یک فرزند روستایی شاید آمادگی لازم را برای حضور در میادین نبرد نداشته باشد در اجازه دادن به او کندی می کردند تا این که روزی حسن برای متقاعد نمودن مادر مهربانش به او می گوید : مادرم اگر خدایی ناخواسته یکی از بچه های شما قرآن مجید را پاره کند چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟ مادرش بی درنگ گفت: او را تنبیه می کنم. شهید حسن گفت: مادر امروز قرآن در معرض خطر است و من هم برای دفاع از قرآن، ناموس و اسلام به جبهه می روم. این جمله اش تأثیر عمیقی در روحیه دین باور مادرش داشت و به رفتنش به جبهه رضایت می دهد.

آری این جمله شهید حسن انسان را به یاد فرمایش امام خمینی (ره) می اندازد که فرمود: این جوانان ره صد ساله را یک شبه طی کردند.

            رهی  را  که زاهد  به  سالی  رود                  به یک  گام،  شوریده  حالی  رود
         ولی ترک سر شرط شوریدگی ست                 بدین می توان یافت شوریده کیست  

علاوه بر این روحیه انقلابی و جهادی، شهید حسن علاقه فراوانی به کمک رسانی به ناتوانان و نیازمندان داشت و از مساعدت افراد سالخورده لذت می برد و همچنین با برادر و خواهرانش بسیار صمیمی بود و رابطه عاطفی بسیار گرمی با مجموعه خانواده داشت.

این شهید در هر حال خود را سرباز امام خمینی می دانست و دنبال اجرایی کردن فرمایشاتش بود. شهید حسن با شهامت و جرأتی که داشت در میادین کارزار دست به اقدامات بسیار مهمی می زد و بر اساس سخنان یکی از فرماندهانش که پس از شهادت حسن به سرکشی خانواده آمده بود، از او چنین یاد می کرد : این شهید بزرگوار پس از انجام وظایف محوله در منطقه عملیاتی حاج عمران در حالی که دوستانش در حال استراحت بودند بر می خواست و یک تنه به خط مقدم می رفت و پیکرهای مطهر شهیدانی را که هنوز بر جای مانده بودند بر دوش گرفته و به سنگرها می رساند. با توجه به این که یک چنین کاری بسیار مخاطره آمیز بود و همرزمانش او را از انجام چنین کاری برحذر می داشتند، اما او همچنان به کار خود ادامه داده و پذیرای هرنوع خطری در این راه بود. به همین مناسبت فرماندهانش او را شهید زنده می نامیدند. او در تاریخ 1366/02/28در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در منطقه عملیاتی حاج عمران ندای محبوبش را لبیک گفت و عاشقانه به دیار دوست پرواز کرد و هستی اش که همه سرمایه اش بود را در راه دین و آیین هستی آفرین سخاوتمندانه تقدیم نمود و این کار اقدام عملی آن جمله ای بود که به پدر و مادرش می گفت : من چیزی ندارم که فدای اسلام و این انقلاب کنم جز جان ناقابلی که آن را فدا خواهم کرد. 

اگر چه خرمن عمرم غم تو داد  به  باد                    به خاک پای عزیزت که عهد نشکسته ام

چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست                 که  خدمتی  به  سزا،  بر نیامد  از  دستم

برگرفته از : یادنامه شهدای ناریان

 

  © 2006 www.naryan.com | Taleghan, Naryan | SMS: 3000722001892

صفحه اولاخبارآموزشیاقتصادی |گالری |ناریان درجهانیادیارانتماس با مادرباره مانقشه سایت