دیدن رنج و سختی مردم روستا، دلش را به درد می آورد و همیشه در پی فرصتی بود تا کاری کند که بتواندمشکلی را حل کند .
شهید ابوطالب رزاقی در سال1333 در ناریان متولد شد . دوران کودکی خود را همان جا گذراند. با تحمل بسیاری از مشکلات ، تحصیلات خودرا به پایان برد و بامدرک دیپلم ، معلم روستای خود شد و به تدریس پرداخت.
شاید شهید ابوطالب تدریس عشق می کرد که شاگردانش یکی یکی راهی جبهه ها می شدند و بعد از مدتی پیکرشان روی شانه های مردم حمل می شد.
در تاریخ 1360/5/21 دشمن با درست کردن باتلاق قیر در آن گرمای نفس گیر تعداد زیادی از افرادی را که در پاسگاه بودند ، از جمله شهید ابوطالب را شهید کرد.
شهید ابوطالب رزاقی نیز به همراه همسرخواهرش ( شهید ابوالقاسم رزاقی) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر او به وطن بازنگشت و او را جاویدان اثر خواندند.
(یادش گرامی باد...)
نظری و گذری بر زندگانی پر برکت شهیدی از تبار عمارها و ابوذرهای تاریخ یعنی جاوید الاثر ابوطالب رزاقی
تاریخ زندگی هر ملتی در برهه های خاصی که شرائط را برای شکوفائی استعدادها فراهم می کند گوهر وجود فوق الماسها و برلیانها از جنس بشر به نمایش گذاشته می شود که همیشه چشمها را خیره و دلها را مشغول و افکار را متحیر می نماید وفرشتگان را از اعتراض در خلقت بشر پشیمان میکند و قبل از هر چیز از این همه استعداد و توانمندیِ مکتبی که چنین شاگردانی را پرورش می دهد مباهات باید کرد و هزاران آفرین گفت:
به نازم به دستی که انگور چید به نازم به پایی که آنرا فشرد
آری ابوطالبهایند که قابلیت مکتب والای اسلام را به رخ جهانیان می کشند که باید نیرو و انرژی بازتولید ارزشهای متعالی مکتب رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را کماکان باور و یقین داشت . ابوطالب عنصر تلاش و دانش و بینش در دامن خانواده ای روحانی- پدر مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد رزاقی از تبار علما و مبلغان دین و همچنین مادر محترمه سیده فاطمه فخر حسینی نیز از بیوتات علم و سیادت - چشم به جهان می گشاید. به قول شاعر:
همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو عاشقی آموخت
واقعه تولد این عاشق بی قرار در تاریخ 1334 در روستای ناریان رخ داد. او که از هوش سرشاری برخوردار بود دوران تحصیلی را با موفقیت های چشم گیری سپری نمود. دوره دبستان را تا ششم ابتدائی در روستای دیزان طالقان به پایان برد. سپس به تهران عزیمت نمود و در کنار کار و فعالیت، در رشته برق ادامه تحصیل داد و آنگاه در شرکت زیمنس مشغول کار شد پس از آن خدمت سربازی را در ارومیه گذراند در بحبوحه انقلاب در راهپیمایی هایی که در شهر نشتارود تنکابن برگزار می شد به طور فعال شرکت می کرد و با پیروزی انقلاب ضمن فعالیت در شرکت تولیدی خزر خز نشتارود به عنوان نماینده کارگران در دفاع از حقوق کارگران فعالیت چشمگیری داشت. پس از اتمام سربازی سنگر مقدس تعلیم و تربیت را جهت خدمت انتخاب کرد و به عنوان معلم به زادگاهش که از محرومیت های فراوانی رنج می برد برگشت در این دوران که مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی بود جوهر حقیقی و استعداد های والای انسانی او برملاگشت. شخصیت این شهید، نمایشگاهی از استعدادهای خدادای و اکتسابی وافر بود که من جمله از آنها ایمانی زائدالوصف به حقیقت دین ، روش و منش متواضعانه و عاشقانه نسبت به محرومین و افتادگان که همیشه خود را مدیون آنان می دید ، روحیه جهادی و سلحشوری و جسارت مثال زدنی که در مقابل هر باطلی قد علم می کرد و زیر بار ظلم و زور و ستم نمی رفت و درعین حال فروتنی دیدنی در برابر حق که تو گوئی ذره ای مقاومت در وجودش آفریده نشده بود، این صفات او را مصداق کاملی از فرمایش مولایش علی (ع) ساخته بود آنجا که می فرماید : ((کونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً. دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید)) و ساده زیستی و پر ثمر بودنش او را گواهی صادق از «قلیل المؤنه و کثیر المعونه» هزینه ای کم و لی فوائدی فراوان قرار داده بود.
در اینجا نمونه هائی از آثار و برکات وجودی این شاگرد راستین مکتب مولایش امیرالمؤمین علی ابن ابیطالب(ع) را می آوریم تا ضمن قدرانی از زحمات خالصانه اش ، الگوی موفقی از تلاش و کوشش ماندگار را نیز برای جوانانمان معرفی کرده باشیم . ولی قبل از ورود در این وادی عذرخواه ناتوانی از خروج موفقیت آمیز خود از این گرداب هائل هستیم. آری ابوطالب آن حقیقت پر رمز و رازی شده بود که با زبان و قلمی چنین ناتوان هرگز نمی توان او را ترسیم کرد. او در حد خود مصداقی از آن بیت مولانا بود که می گوید:
من چه گویم یک رگم هوشیار نیست شرح آن یاری که او را یار نیست
ولی از باب اینکه ((ما لا یدرک کله لا یترک کله)) چند جمله ای تقدیم آن سرو آزاده بستان اسلام می نمائیم. باشد که مقبول افتد.
اشاره به چند نمونه از برکات وجودی جاوید الاثر ابوطالب رزاقی
1- او در سنگر تعلیم و تربیت استادی راستین بود که بلاشک شهادت طلبی تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان این روستا ریشه در سیره علمی و عملی او داشت.
2- او که با تحصیلات عالی و دانش عمیق و شخصیتی ممتاز و پر تلاش زمینة اشتغال در بسیاری از موقعیت های بالای کشور را داشت اما از آنجا که خود را مدیون محرومین و نیازمندان می دید به روستای ناریان عزیمت نموده و در سنگر معلمی به کار تربیت و ارتقاء سطح فکر و زندگی مردمش پرداخت.
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد ای خوش آن شمعی که روشن می کند ویرانه ای را
3- روستائی که آن روزها در ابعاد مختلف فرهنگی،عمرانی و درمانی از عقب افتادگی های تاریخی رنج می برد، نیاز مبرم به حضور شخصیتی مخلص، دل سوخته و فعال چون ابوطالب داشت تا با عزم آهنین و ایمانی راسخ، قدمهای بلندی در جهت ارتقاء سطح بهداشت و درمان و ترمیم راه و حمام و سایر امورات عمرانی ده بردارد و او در مدت تقریبا کوتاه حضورش در این روستا تحولات چشمگیری ایجاد نمود.
4- ابوطالب که از امکانات نسبتاً خوب مادی چه از نظر خانوادگی و چه درآمدهای شخصی برخوردار بود زندگی و سر و وضع بسیار ساده ای داشت لباسهای ساده و کفشهای بعضاً پاره و بی آلایش او هرگز از حافظه مردم این روستا خارج نمی شود. در حالیکه رئیس شورای روستا هم بود ولی می توان به یقین گفت آن کفشها در پای کمتر کسی از اهالی روستا دیده می شد و شاید آن روز کسی از اهالی حاضر به پوشیدن آن هم نمی شد.
5- او که مردم روستایش را آن روز نیازمند خدمات درمانی به ویژه در فصل سرما دیده بود وهیچگونه امکاناتی در این خصوص و لو ابتدائی در روستا وجود نداشت اقدام به گذراندن دوره های کمک های اولیه و تزریق آمپول و فراگرفتن مقدماتی از خدمات درمانی نمود و نیازهای ضروری اهالی را در این راستا تأمین کرد. این همان کاری بود که سالهای قبل عموی عزیز و خدومش مرحوم مشهدی محمد حسین رزاقی برای مردم این روستا انجام می داد و پس از ایشان این خلاء را ابو طالب با شایستگی پر کرده بود .آنچه در اینجا حائز اهمیت است دو نکته ذیل است :
الف - ایشان اکثر درآمد خود را که حقوق ناچیز معلمی بود و شاید تمام آن هم کفاف یک زندگی را نمی کرد صرف داروهائی می کرد که مجاناً در اختیار اهالی قرار می داد . در واقع او در همه میادین و عرصه ها بیشتر از آنکه مدعی باشد و شعار بدهد اهل عمل و شعور بود.
مده شعار پیاپی تو خود شعاری باش مگو ز رزم تو خود مرد کارزاری باش
خموش شمع شب تار تیره بختان است بیا و شمع دل افروز شام تاری باش
آری در یک جمله می توان گفت ،ابوطالب بر هر دردی درمان و برای هر بی سر و سامانی سامان بود.
ب - چهره گشاده و لب خندان او و مراجعه کردن خودش به خانه نیازمندان امتیاز دیگر این مرد خدا بود.
از تلخی سوال کسانی که واقفند فرصت به لب گشودن سائل نمی دهند
6-آن زمان در روستا، پیر زنان کنهسال و پیر مردان سالخورده ای بودند که به ویژه در فصل زمستان کسی نبود که امورات آنها را رسیدگی نماید. شاید چشم آنها در انتظار چهره مهربان ابوطالب و گوشها به صدای پایش بود که انسان دوستی در تمام وجود او لانه کرده بود و گاهی آنها را بر دوش گرفته و جهت استحمام به حمام عمومی روستا می رساند و بیرون حمام انتظار می کشید تا دوباره آنان را به خانه برگرداند . به راستی کارهای او آنچنان شگفت انگیز و اعجاب آور بود که برای اکثر مردم باور کردنی نبود و اگر به چشم خود مشاهده نمی کردند بیشتر شبیه اسطوره و افسانه ها می نمود او دست به کارهائی می زد که برای نوع مردم حتی تصورش آسان نبود ولی در مسیر حقی که به یقین آن رسیده بود ملامت کسی را مورد توجه قرار نمی داد.
7- ترمیم و اصلاح راههای روستائی چه راه اصلی یا راههای فرعی و منتهی به مزارع با کمک گرفتن از مردم که به صورت یک جهاد سازندگی خود جوش روستائی انجام می شد و خودش که از نظر جسمی هم چندان قوی به نظر نمی آمد ولی با اراده آهنین و عزمی پولادین دست به کارهای بزرگی می زد که چنین کارهائی فقط با قوت اراده وایمان امکان پذیر می شود . آری او را بی گمان می توان مصداق جمله امیر المومنین (ع) دانست که در صفات متقین فرمود:
((نفسشان از آنها در زحمت و مردم از آنها در راحتتند)) ( خطبه متقین – نهج البلاغه)
8-او که از خط زیبایی بهره مند بود همیشه از این نعمت در پیشبرد اهداف الهی و انقلابی بهره می جست. آن روزها کمتر دیواری از روستا دیده می شد که مزین به جملاتی از بزرگان دین به خط ابوطالب نباشد و همین طور در میادین نبرد کوله پشتی ها ، پیشانی بندها و لباسهای رزمندگان نیز با خط زیبای او به شعارهای اسلامی و انقلابی مزیّن می شد.
9- او با قرار گرفتن در کنار برادری دانشمند و انقلابی چون شهید حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ ابوالقاسم رزاقی و تاثیر پذیری از آن عالم مجاهد، از اولین مبلغان و مروّجان نهضت امام خمینی (ره) در بین دوستان و آشنایان بود.
10-ایشان علاوه بر تحصیلات متداول کلاسیک، بسیار اهل مطالعه بودند و با مراودات با علما و مطالعات گسترده و عمیق از روشن بینی خاصی برخوردار شده بود . راه و روش زندگی اش نشان می داد که حقیقت دین اسلام را در دو چیز متجلی می دید و آن خدا پرستی و خلق دوستی بود و هرگز از این دو واژه جدا نمی شد. آری او از زندگی مولایش علی (ع ) چگونه زیستن و از سید الشهدا(ع) چگونه رفتن را آموخته بود و آنچنان زندگی کرد و اینچنین رفت.
11-بالاخره او از مصادیق بارز آن جمله امام خمینی (ره) بود که فرمودند: بعضی از این جوانها ره صد ساله را یک شبه طی کردند. آری از آرزوهای این روستا این است که در هر برهه ای از زمان ، خدا به او یک ابو طالبی بدهد تا معنای جهاد فرهنگی و سازندگی و ایثار و ایمان را تحقق عملی ببخشد.
12-او نهایتاً در سال 1361 در حمله ی رمضان در محور پاسگاه زید به اسارت دژخیمان بعثی در آمد و به طرف مسیر از پیش تعیین شده ی زندگی الهی خود شتافت و این روستا را از فیض وجود خویش محروم ساخت . او که در زندگی هیچگاه دنبال نام و عنوان نبود رفتنی برای او مقدر شد هم رنگ زیستنش که حتی از جسم مطهرش هم خبری نیامد و هنوز از مفقودالاثر ها باقی ماند . برای همه ، مایه تأسف شد که مزاری برایش نیست تا در کنارش با ابراز ارادت، قدری از تلاشهای مخلصانه ی او را پاس بدارند. آری او نشانه ای از مادرش حضرت زهرا(س) هم دارد که قبر و قدرش مجهول ماند و غریبانه زندگی کرد و غریبانه رفت. ولی ابوطالب و ایمان و اخلاص و فداکاریش ، صداقت و صراحت لهجه اش ، عدالت خواهی و ظلم ستیزی اش ، وفاداری و صفایش و ایثار و انفاقش هرگز از حافظه تاریخ این روستا محو نمی شود . انشاء الله
عاشق آن بی که دائم در بلا بی ایوب آسا به دردان مبتلی بـی
حسن آسا بنوشه کاسه ی زهر حسین آســـا شهید کربلا بـی
والسلام علی روحه و جسده
برگرفته از : یادنامه شهدای ناریان